سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برادرانِ راستین به دست آر و بر شمارشان بیفزای که به هنگام آسایش، ساز و برگ اند و به هنگام سختی، سپر . [امام علی علیه السلام]
دل مجنون

 به رویم اشک می باری

 زمانی اخرین اسمت به رو ی سنگ حک میشد،

به قلبم زنده و مردی

 به رو ی سنگ قبرت نوش کردم از محبت های بی پایان و بی حاصل

ندانستم به قلبم سنگ میکارد،به قلبم سنگ میبارد

و زیر باران ای کاش ها   ای کاش روز دیگری هم بود

 روز دیگری کم بود

 وان روز نبودی سنگ ،سنگ قلبت بود

 از تو دانستم بودن رسم ماندن نیست

 هر بودن پر از رفتن و جای خالی احساس در چشمم

 پر از اشک است، پر از احساس بودم

پر از احساس رفتم

                                                شاعر:با اجازتون خودمم


کلمات کلیدی: دکتر شریعتی، شعر


نوشته شده توسط محمد حسین ساکت 84/11/14:: 12:48 عصر     |     () نظر

قلم توتم من است .قلم توتم ماست.

به قلم سوگند،

به خون سیاهی که از حلقومش می چکد سوگند .

به رشحه خونی از زبانش می تراود سوگند ،

به ضجه های دردی که از سینه اش بر میاید  سوگند،

که توتم مقدسم را نمیفروشم.

به دست زورش تسلیم نمی کنم به کیسه زرش نمی بخشم

به سر انگشت تزویرش نمیسپارم،

دستم را قلم می کنم و قلمم را از دست نمی گذارم .

چشمهایم را کور می کنم ،گوشهایم را کر  می کنم،پاهایم را میشکنم ،انگشتانم را بند بند می برم،سینه ام را می شکافم،

قلبم را میکشم،

حتی زبانم را میبرم و لبم را میدوزم،

اما،

 قلمم را به بیگانه نمیدهم


کلمات کلیدی: دکتر شریعتی


نوشته شده توسط محمد حسین ساکت 84/11/14:: 12:40 عصر     |     () نظر

خدا یا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری  لحظه هایی که برای زیستن گدشته است  حسرت نخورم

و مرا مردنی عطا کن  که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم 

خدا یا تو چگونه زیستن را به من بیاموز  ،

چگومه مردن را خود خواهم اموخت

خدا یا رحمتی عطا کن  تا ایمان نام و نان برای من نیاورد 

 و قوتم بخش  نانم را و حتی نامم را  در خطر ایمانم افکنم

 خدایا مگذار که ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان  پیامبر مرا با کسبه دین با حمله تعصب و عمل ارتجاع هم اواز کند 

 خدایا مرا از این فاجعه پلید مصلحت  پرستی  که چون همه کس گیر شده است و قاحتش از یاد رفته،

بیماری شده است  که از فرط عمومیتش هر که از ان سالم مانده  باشد بیمار می نماید

رهایی  بخش

و اخلاص،اخلاص، یکتایی،یکتویی،  خالص شدن برای او  ،خالص شدن به روی او

و بودن ادمی به خلوص،

 که دوست داشتن اگر به اخلاص رسیده باشد  دوست را به دوست همانند میکند!



نوشته شده توسط محمد حسین ساکت 84/11/14:: 12:32 عصر     |     () نظر

خدا یا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری  لحظه هایی که برای زیستن گدشته است  حسرت نخورم

و مرا مردنی عطا کن  که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم 

خدا یا تو چگونه زیستن را به من بیاموز  ،

چگومه مردن را خود خواهم اموخت

خدا یا رحمتی عطا کن  تا ایمان نام و نان برای من نیاورد 

 و قوتم بخش  نانم را و حتی نامم را  در خطر ایمانم افکنم

 خدایا مگذار که ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان  پیامبر مرا با کسبه دین با حمله تعصب و عمل ارتجاع هم اواز کند 

 خدایا مرا از این فاجعه پلید مصلحت  پرستی  که چون همه کس گیر شده است و قاحتش از یاد رفته،

بیماری شده است  که از فرط عمومیتش هر که از ان سالم مانده  باشد بیمار می نماید

رهایی  بخش

و اخلاص،اخلاص، یکتایی،یکتویی،  خالص شدن برای او  ،خالص شدن به روی او

و بودن ادمی به خلوص،

 که دوست داشتن اگر به اخلاص رسیده باشد  دوست را به دوست همانند میکند!



نوشته شده توسط محمد حسین ساکت 84/11/14:: 12:32 عصر     |     () نظر

ای خداوند به علمای ما مسئولیت و به عوام ما علم و به دین داران ما  دین و به مومنان ما رو شنایی

 و به روشنفکران ما ایمان و به متعصبین ما  فهم و به فهمیدگان ما تعصب و به زنان ما شعور

 و به مردان ما شرف  و به پیران ما اگاهی و به جوانان ما اصالت  و به اساتید ما عقیده

 و به دانشجویان ما نیز عقیده  و به خفتگان ما بیداری  و به بیداران ما ارده

 و به نشستگان ما قیام  و به خاموشان ما فریاد و به نویسندگان ما تعهد و به هنر مندان ما درک

  و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف  و به مبلغان ما حقیقت و به خود بینان ما انصاف

  و به فحاشان ما ادب   و به فرقه های ما وحدت  و به مردم ما خود اگاهی

 و به همه مرم ملت ما   همت تصمیم  و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت بخش

 


کلمات کلیدی: دکتر شریعتی، زندگی


نوشته شده توسط محمد حسین ساکت 84/11/14:: 12:18 عصر     |     () نظر

.........شگفتا وقتی بود نمی دیدم،

وقتی می خواند نمی شنیدم،

وقتی دیدم که نبود....

وقتی شنیدم که نخواند......!

چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد وزلال؛در برابرت،می جوشدو می خواندو می نالد،

تشنه اتش باشی و نه اب؛

چشمه که خشکید،

چشمه که از ان اتش که تو تشنه ان بودی بخار شدو به هوا رفت

و اتش،کویر را تافت و در خود گداخت

 و از مین اتش رویید و از اسمان اتش بارید،

تو تشنه اب گردی و نه تشنه اتش،

و بعد عمری گداختن از غم نبودن،

کسی که تا بود ،

از غم نبودن تو می گداخت



نوشته شده توسط محمد حسین ساکت 84/11/13:: 6:16 عصر     |     () نظر

.........شگفتا وقتی بود نمی دیدم،

وقتی می خواند نمی شنیدم،

وقتی دیدم که نبود....

وقتی شنیدم که نخواند......!

چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد وزلال؛در برابرت،می جوشدو می خواندو می نالد،

تشنه اتش باشی و نه اب؛

چشمه که خشکید،

چشمه که از ان اتش که تو تشنه ان بودی بخار شدو به هوا رفت

و اتش،کویر را تافت و در خود گداخت

 و از مین اتش رویید و از اسمان اتش بارید،

تو تشنه اب گردی و نه تشنه اتش،

و بعد عمری گداختن از غم نبودن،

کسی که تا بود ،

از غم نبودن تو می گداخت



نوشته شده توسط محمد حسین ساکت 84/11/13:: 6:16 عصر     |     () نظر
<      1   2