سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند با دل و فکرش می نگرد . نادان با چشم و دیده اش می بیند . [امام علی علیه السلام]
دل مجنون

قبل ازعیسی(ع)، قبل از محمد (ص)،قبل از علی(ع) آموزشگری امد که صلح را ،هو را، عدل را ، نه فقط در حرف ،که در عمل ودر محراب عشق ، با شهادت خویش به معشوق پیوست

قبل از همه اینان . کسی آمد که عملش ، دانشی بود که بی دانشی همگان را می آموخت و خود قبل ار همه ، هم در کلام و هم در عمل ندا میداد" می دانم که نمیدانم" شما یان نیز باید همین را بدانید تا که دانستن حقیقی که نایاب شده است ،یاب شود

سال 468 یا469 یا470 ق .م در آتن در محله آلو پس از قبیله الطیلیدیه ازمردی به نام سوفرونیکس که شغلش حجاری ، مجسمه سازی و پیکر تراشی بود وزنی به نام فاینورت از خانواده ای متوسط که گفته میشد ماما بوده است در روز تولد ارتیمس (خدای یونان قدیم) سقراط متولد شد . به قولی زندگی سقراط را باید از افلاطون که شاگرد سقراط بوده و زندگی سقراط معمولی ، شهروند اتنی را از گزنوفون دانست و اشارات صرف فلسفی را از زبان ارسطو (شاگرد افلاطون) شنید. گزنوفون در کتابی به نام خاطرات سقراطی در دفاع ازسقراط برمی آید . دیگرانی مثل برتراند راسل ،هگل . ویلهلم نیچه،کیرکه گارد ،گوتفرید مارتین ،کنفوسیوس و رازی در مورد سقراط نظر ها داده اند . سقراط پس از دوران کودکی به حجاری می پردازد و در این کار زبردست میشود. روح بزرگ سقراط تنها به تراشیدن سنگها و ساختن مجسمه ها قانع نبود . می خواست مجسمه ها روح یابند ،به چهره های ریائی حمله ور شوند . دنیای سقراط با دنیای بیرون کاملا در تضاد بود . او می خواست آزادی در خویش و دیگران ایجاد کند . او میدانست که خدایان ساخته اذهان به اصطلاح اندیشمندان ضد انسانها و اهریمن صفت است و برای سلطه گری و برده داری،وحشت و بارکشی و استبداد و استثمار و از همه بدتر استحمارمردم می باشد . گفته میشود که سقراط را یکی از افراد یا برخی اولین کسی میدانند که نظریه بقائ روح ،قبل و بعد از جسم را قبول داشته و معتقد بوده است. از همه مهمتر ، در ان زمان ، با وجود تعداد خدایان ، در اذهان حتی بزرگان ، سقراط کسی بود که به خدای واحد اعتقاد داشت.خوب.حالا میشود ان زمان را با قرن حاضر مقایسه کرد . سقراط2500 سال پیش روش استقرایی را به کار برد که هنوز در نگرش های گونه گون ، در مظاهر فرهنگ و تمدن بشری از اهم است . او با استنتاج سر و کار داشت ، که درآن زمان گامی فراتراز زمان بود . سقراط می گوید :"دیگران نمیدانند که نمیدانند، اما من می دانم که نمیدانم". انچه مهم می نماید آن است که افلاطون و فلسفه اش، ارسطو و فلسفه اش که هماره مورد توجه بوده و هست ، شاگردان مستقیم و غیر مستقیم سقراط بوده اند . شروع فلسفه از نظری با سقراط بوده است . افلاطون میگوید:"......سپاس خدا را که........ در عصر سقراط چشم به دنیا گشودم.

جرج جرداق میگوید :"در میان فرزندان آدم و حوا ، در تاریخ بشریت هیچکس مانند علی(ع)و سقراط (مقایسه یک مسیحی) در راه حق گام برنداشته اند ، از یک اجتماع نوین و نیازمندیهای تازه ای بودند که اصول فرسوده ای را در هم ریختند و بنیادی نو در انداختند .... در برابر اشرافیت و سرمایه پرستی و ظلم و قدرت های فاسد مقاومت و مبارزه کردند، هر یک بر انسانیت میراثی گرانبها به شمار میروند"

:برخی مفاهیم از نظر سقراط

خدا: ما خداوند یکتا را بر اثر پرستش اثار وی (مقصود ارباب انواع) فراموش نمیکنیم که تمامی این ارباب انواع صوری از یکتا و حروفی از نام یزدانند ،که بر صفحه طبیعت نقش شده اند . پرتوی از ذات بی همتا یند. این وجود لایزال با ابدیت و ازلیت همزمان و چون عالم لایتناهی بزرگ و چون ذات وعین وحدت تنهاست

عیسی:گوید بر اثر ازدواجی برتراز توصیف این حقیقت به ظهور نزدیک است.یک،دو،سه،چهار قرن دیگر در انتظار بمانید و انوار الهیش را که در بیابانها بر میخیزد . با پرتو لایزالش عالم را منور خواهد ساخت

روح:پس از مرگ به گفته سقراط روح می ماندو ان نوری مجهول نیست که از چراغ و ماده در این دنیای پست به وجود اید .بلکه جاودانی و دیر پاییست

عشق:سقراط عشق را رابطه موجودات فانی با خدا میداند . به همین جهت است که گویند جام شوکران را با عشق و ذره ذره می نوشید ،که گویی آب کوثری حیات بخش است .عشق حقیقی از نظر سقراط عشقی است متین و حکیمانه که موضوع ان نظم و زیباییست و نباید گذاشت جنون یا هر نوع افراط در این عشق حقیقی راه یابد

عقل:گوید کار عقل صلاح اندیشی است در امر زندگی که بسیاری از جمله انسانهای مستبد ،از نعمت آن محرومند

سیاست: او سیاست را هنرشاهانه میدانست که والاترین هنرهاست و لازمه اش عدل است

موسیقی:گوید موسیقی تا آن جا که محرم غیرت و شجاعت و سلامت نفس و آرامش روح است ،خوب است. او موسیقی را وسیله پرورش میداند. به مانند ورزش می پندارد

شهوات و آرزو:او گوید. آرزو و یا شهوات وسیله طلب نیازمندیهای بدن است،که باید با دو جز دیگر نفس ،یعنی عقل و غیرت در اعتدال باشد ،که در غیر این صورت یا به افراط و یا به تفریط کار را مختل کند

و در نهایت تعبیرش را از مرگ

مرگ:سقراط مرگ را رفتن در عالم نور میداندو به هیچ وجه نه ترس و نه هراس دارد.همانند قوی ای که هنگام مرگ،خوشترین اواز را میخواند،شاد است؛مرگ را خواب نمیداند، بلکه بیداری میداند. گوید مرگ .فنای محض نیست بلکه عبارت است از تبدل لباس روح. میگفت به جای گریه باید شاد باشید و عطر افشانی کنید


کلمات کلیدی: دکتر شریعتی


نوشته شده توسط محمد حسین ساکت 85/2/3:: 5:37 عصر     |     () نظر