ادامه بالا :شما مي گويد که انسانهاي خطا کار بخاطر اختيار وحق تصميم گيري مي توانن از شيطان بدتر و يا به بلا ترين مقامها برسن .ولي نگفتين ايا اين مقامهاي بالا همان مقام انسانيت است . اما دسته دوم که زاد تفکر متعصب دينيست که در تمامي اديان يافت مي شود . اينها بيگناه افريده شدن . و خداوند انها افريد که بي گناه بميرند خوب باز هم شود همون فرشته . پس حضرت علي بي اخيار بوده و اما حسين نيز بي اختيار وفقط به خواست خدا به کربلا رفته . تا اسلام فقط زنده بماند . اينجاست که من گفتم اين حسيني که شما به من معرفي مي کنيد چه بدرد من مي خورد . او امده کارش را ماشين وار ربات وار انجام داده و شهيد شده رفته . مثل پسر خدا عيسي مسيح ( البته از ديگاه مسيحيان نه بنده ) او که گناه نمي داست چيست . او که مورد گناه واقع نمي شده . پس بين من وايشان هيچ وجه اشتراکي نيست که من بخواهم از ايشان استفاده کنم . چون او يک نوع انساني ديگر است ومن يک نوع انساني ديگر . ( اينها که گفتم نظر من نيست چيزي که شما ميگين اين معني را دارد ) دو مرتبه قبل هم گفتم که من هم شيعه هستم باز هم تکرار مي کنم . پس بدنبال خصومت عقيدتي در صحبتهاي بنده نگرديد .در مورد معامله اي مثال زدين . بايد بگم که اينجا قضاوتست نه معامله . ببين تحجر چگونه رخ مي دهد اين داستان را هم شما حتما شنيد : و براي دوستان هم مفيد است متاسفانه روحانيون ما ان حرفها رو زياد در محرم تکرار ميکنن . روزي در ماه محرم بود و مردم براي هيتهاي عذاداري غدا درست مي کردن در ان محله يک زني بود که زنا کار بود اين بنده خدا ميره از اتيشي که زير ديکها بود براي خونه خود اتشي بگيره که خاکستر ان بر چشم ان زن ميره و اشک از چشمانش مي ايد . اينبنده خدا مي ميره يکي از ايناقايان محترم با ايمان شبي خواب ايشان را ميبينه که ايشان با لباس زيباي واراسته امده مي گه خوب چه شد مگي من وقتي براي محاسبه بردن خدا به من اخم کرده بو با لحن بد با من صحبت مي کرد و همش از کارهاي گذشتم برمن سرکفت مي زدن . که يک دفعه يک اقاي وارد شد ودست منو گرفت و لحن خدا محبت اميز شد و تمامي گناهان منو بخشيد ( اخ خدايا )